مارماهی نمایشنامهای کوتاه است که ماجرای آن حول پسری به نام رهام جریان دارد. دستهای او در شبی دردناک، شبی که دیگر توانایی تحمل گریههای مادرش را ندارد و از دست پدرش به ستوه آمده، به خون آلوده میشود، به خون پدرش و همین قتل، قتلی که برای نجات مادر انجام داده، باعث میشود او از زن دور شود، دور شود تا آبها از آسیب بیفتد و شاید پروندهی مرگ/قتل پدر بسته شود...
اما آیا میتوان از چنین واقعیت دردناک و ترسناکی فرار کرد، آیا بعد از این آرامش به روی رهام لبخند خواهد زد یا تا همیشه گرفتار عواقب کاری که کرده میماند؛ حتی اگر سالها از این ماجرا بگذرد.