انسان می ترسد از چیز یا کسی که مطمئن است او را به زندگی امیدوار خواهد کرد؛ می ترسد از امید از نور از وعده ی سعادت دوباره و دروغ و خود فریبی، چرا که واقف است تک تک لحظات خوش و خنده ها و گریه هایش نیز واهی هستند، اما انسان شجاع دقیقا در این مرحله متولد می شود؛ رها از هرگونه خود فریبی چون عشق به زندگی بدون هضم پوچی و عبور از پوچی و غرق شدن مطلق در ناامیدی غیر ممکن است. انسانی که همچون ققنوس بعد از سوختن و خاکستر شدن بال پرواز در می آورد.