مطالعات نظری و تجربی فراوانی نشان داده است که، بیش از آنچه تاکنون میپنداشتیم، رفتارهای حیوانات از عوامل محیطی و رفتارهای انسانها از عوامل زیستی تأثیر میپذیرند. از نتایج مهم این تحقیقات تأیید این باور عمومی است که زنان و مردان تفاوتهای بنیادین روانی دارند. اما، بهرغم پذیرش تفاوتهای تولیدمثلی در زن و مرد، نوشتههای مربوط به سیاستگذاری عمومی بهشکلی گسترده تفاوتهای جنیستی مرتبط با خلقوخو و رفتار را نادیده انگاشتهاند. طبق باوری شایع در علوم اجتماعی، هر تفاوتی در رفتار زن و مرد محصول تربیت دوران کودکی و از جملۀ تأثیرات فرهنگی است. این در حالی است که تحقیقات حوزۀ انسانشناسی همخوانی قابلتوجهی میان رفتارهای جنسیتی در تمام جوامع نشان میدهد. این تحقیقات نشان میدهد که ممکن است ما به نوعی علت و معلول را اشتباه گرفته باشیم: شاید ساختار پدرسالارانۀ جوامع معلول تفاوتهای جنیستی باشد و نه علت آن.
تقریباً تمامی سیاستگذاریهای عمومی بر پایۀ دیدگاهی ضمنی دربارۀ سرشت انسان بنا شدهاند. برای نمونه، بسیاری از سیاستهای مربوط به برابری جنسیتی مبتنی بر این فرضیۀ رایج در علوم اجتماعیاند که زن و مرد سرشت یکسانی دارند. اکنون، پرسش این است که چنانچه تحقیقات علمی اخیر در باب تفاوتهای زن و مرد درست باشد، چه دیدگاهی را باید در قلمرو سیاستگذاری عمومی دربارۀ سرشت انسان مد نظر قرار داد.