اوفلیا پس از کشته شدن پدرش قدرت تکلم خود را از دست میدهد. او را به آسایشگاهی منتقل میکنند. میلی که دل در گرو عشق اوفلیا دارد به کشف داستان زندگی معشوقه برمیخیزد و در آن مسیر به حکایت پرماجرای دلاوری ایرانیانی پی میبرد که در راه حفظ دستنوشته مموزین، شاهکار ادبیات کردی، جانفشانیها کردهاند. شاید میلی طنین عشق خود به اوفلیا را در سرگذشت آن رومئو و ژولیت کرد میبیند.