واااای! از وقتی که من و شایِن با یک فیلم ترسناک خودمان را برای مسابقهی روخوانی مدرسه آماده کردهایم، یک عالمه *اتفاقهای عجیب و غریب افتاده: شایِن بهشکل غیرمنتظرهای خیلی خوب از روی کتاب روخوانی میکند (جادو شده!)، و ناگهان برای مامان در یک روز جمعه، سیزدهم ماه، اتفاق بدی افتاده و به همین دلیل، من و داداشهای خل و چلم باید موقتا برویم خانهی مامانی و بابایی زندگی کنیم. جدیدا در خانهی آنها هم * گربهی سیاه عجیب و غریبی زندگی میکند. درضمن معلوم نیست چرا من و شایِن هرجا میرویم قیافههای ترسناک میبینیم. و دایم داریم بدشانسی میآوریم! و استثنائا هیچکاری از دست فلوت من بر نمیآید ....