ارکان جامعه نخستین نمونه از بندبازی ایبسن روی طناب پرتنش و نامطمئن «تئاتر بلوار» است. حضور او همچون حلاجی که پنبۀ لُکّهشدۀ تئاتر محبوس در زبان گفتاری را زد و دوباره تافت از این نمایشنامه آغاز میشود، حلاجی که با آن پنبۀ ورزیده تاروپود تمثیل و نماد و استعاره را بافت و زبان را چنان زایاند که هویت نوینش را در چندقلوهای نوباوهاش بازیابد. در ارکان جامعه است که به زبانِ مکتوب یا گفتاری حکم میکند بخش بزرگی از هستی معناییاش را بر دوش طراحی صحنه، تابلوهایی از دیدنیهای دور و نزدیک، مجسمههای یخین اما جنبدهای بگذارد که باید تنها در حرکات حسابشدۀ معماریِ تن در فضای صحنه موسیقایی و گویا شوند، و در سایهروشنهایی در نوسان میان جهان ملموس و عینی و عالم اسطوره و تاریخ «دراماتیک» زندگی دوگانهای بیابند. اما این کافی نبود. او به شخصیتهای آثارش حکم کرد همزمان خودشان و طیفی از گفتمان فلسفۀ سیاسی و اجتماعی در تاریخ و اساطیر جهانی و قومی باشند.