اتحادی خطرناک بین عروس خونآشام و یک گرگینهی آلفا به عشقی عمیق تبدیل میشود که برای بلعیدن این رمان عاشقانهی ماوراءالطبیعی جدید کافی است.
میزری لارک که تنها دختر قدرتمندترین عضو مجلس خونآشامهای جنوب غربی است، دور انداخته میشود... آن هم برای دومین بار. روزهای زندگی گمنام او در میان انسانها به پایان رسیده است. فراخوانده میشود تا اتحاد باستانی صلح میان خونآشامها و دشمنان فانی آنها یعنی ورها را حفظ کند و او هم چارهای جز تسلیمشدن و دوباره مبادلهشدن... نمیبیند.
ورها بیرحم و پیشبینیناپذیر هستند و آلفای آنها یعنی لو مورلند هم از این قائده مستثنی نیست. با اقتدار مطلقی که دارد به گلهاش حکمرانی میکند، اما حکومتش بهدور از عدالت هم نیست و برخلاف مجلس خونآشامها عاری از احساسات هم نیست. آنطور که حواس او به تکتک حرکات میزری هست، معلوم است که هیچ اعتمادی به او ندارد. کاش میدانست که چقدر در این مورد حق با اوست...
چون میزری برای پذیرفتن این ازدواج توافقی دلایل خودش را دارد، دلایلی که هیچ ربطی به سیاست و یا اتحاد ندارد. این کارش فقط بهخاطر تنها چیزی است که برایش اهمیت دارد. حاضر است هرکاری لازم باشد انجام بدهد تا آن چیزی را که مال خودش است، پس بگیرد. حتی اگر به معنای تنها زندگیکردن در قلمرو ورها و تنها زندگیکردن با یک گرگ باشد.
«داستان عاشقانهای که از یک ازدواج قراردادی شکوفا میشود. هم لطیف و هم مکارانه است. عروس بیتردید جذاب است و قلب را تسخیر میکند.»
ایزابل کاناس