تک درخت انجیر در دو دورهی زمانی متفاوت با فاصلهای چهلساله از یکدیگر روایت میشود. آدا نوجوانی 16ساله است که ماجرای او در لندن سال 2010 دنبال میشود و در خط زمانی دیگر در سال 1970 ماجرای دفنه و کوستاس، عمدتا در قبرس پیش میرود. درخت انجیری که در میخانهای در یک جزیره زندگی میکند، صدای دیگری است که در داستان حضور دارد، جایی که دفنه و کوستاس نوجوان در آن با یکدیگر ملاقات میکنند؛ و این درخت انجیر است که شاهد عشق آنها و ملاقاتهایشان با یکدیگر است. جنگی در میگیرد، آن دو ناپدید میشوند و سالها بعد کوستاس که مردی گیاهشناس است به بهانهی یافتن گونههای بومی اما در حقیقت برای یافتن عشقی گمشده باز میگردد.
آدا در غم ازدستدادن مادرش غوطهور است و با همراهی عمهاش به واکاوی تاریخ فرهنگی خود میپردازد. در حیاط پشتی خانهای که آدا در آن زندگی میکند یک فیکوس کاریکا رشد میکند. این تنها ارتباط او با جزیرهای است که هرگز ندیده، تنها دستاویز به تاریخ آشفتهی خانوادهاش، هویت پیچیدهای که دارد و رازهایی که زندگیاش را در بر گرفته است.