همهچیز از یک حادثه شروع شد؛ هنگامی که یک قطار سریعالسیر با انحراف از ریل، به دره سقوط کرد و شصتوهشت مسافر آن جان باختند. یکی از جانباختگان این حادثه همسر یوکا بود.
دو ماه پس از حادثه، شایعهای پخش شد که میگفت هنگام نیمهشب، در ایستگاه نیشییویگاهاما، روحی ظاهر میشود که افراد را به روز حادثه میبرد تا برای آخرین بار عزیزانشان را ملاقات کنند. این شایعه به گوش زن نیز رسید. اما برای این ملاقات قوانین سفت و سختی وجود دارد. یکی از قوانین این است که آنها اجازه ندارند به مسافر قطار خبر بدهند که قرار است بمیرد. آیا افراد از این فرصت برای خداحافظی با عزیزانشان استفاده میکنند؟ آیا رازهایی ناخوشایند برملا میشود؟ آیا میشود گذشته را تغییر داده یا باید اجازه داد همهچیز آنطور که باید پیش برود؟
در روح ایستگاه با چند نفر از افرادی که عزیزانشان را در حادثهی قطار از دست دادند همراه میشویم.
این کتاب از سوی کاربردان گودریدز نمرهی 4.3 از 5 را دریافت کرده است.