بازیگر تئاتری با هر یک از وسایل رزمندگان که از آنها یادگار مانده در حال صحبت است و از لحظاتی که هر وسیله مثل کلاه، چفیه، پلاک، مهر و... با رزمندگان داشته حرف میزند اما بازیگر علت علاقه به روایت جنگ را خاطره ای می داند. رزمنده ای نماز نمی خواند و در نمازهای جماعت شرکت نمیکند. رزمندگان از هم اتاقی او میخواهند در این مورد با او صحبت کند. هم اتاقی بالاخره در یک پست مشترک موضوع را گفته و به رزمنده نماز یاد میدهد. رزمنده شهید میشود و هم اتاقی می فهمد که او از ارامنه بوده است.