داستان بر زندگی برونو و میشل متمرکز است. دو برادر ناتنی فرانسـوی که از مادری هیپی متولد شدهاند. میشل با مادربزرگ پدریاش بزرگ میشود. او به یک زیستشناس مولکولی درونگـرا تبدیـل شده که در نهایت مسئول اکتشافاتی است که منجر به حذف تولیدمثل جنسی میشود. تربیت برونـو بسیار غمانگیزتر است، همانطور که توضیح داده میشود او در مدرسـه شبانهروزی درس میخواند، فراموش میشود، و در نهایت خود را در یک ازدواج بدون عشق و تدریس در دبیرستان میبیند. برونو تبدیل به یک معتاد جنسی بداخلاق و سیریناپذیر میشود که معاشرت با زنان تاثیری بر رضایت او از زندگی ندارد، تا جایی که پس از یک تلاش ناموفق برای اغواکردن یکی از شاگردانش، خود را ناتوان از کار و در بیمارستان روانی میبیند.
بخشهای بزرگی از داستان در قالب دیالوگهای داستانسرایی بین میشل معشوق دوران کودکیاش آنابل، برونو و همسر برونو پس از طلاق، کریستین ارائه میشود.
علیرغم پیچیدگی داستان، روایت تقریباً تنها بر زندگی تاریک و بیارزش روزمره قهرمانهای داستان متمرکز است، دو برادر ناتنی که به سختی یکدیگر را میشناسند. آنها فاقد عشق به نظر می رسند، و در سفرهای بیعشقشان، برونو تبدیل به فرد تنهای غمگینی میشود که به دلیل تربیت و شکست در فردیت ویران شده است، درحالی که کار پیشگام میشل در شبیهسازی، عشق را از روند تولیدمثل حذف میکند...