رنگها، خمیرمایه گل مجسمه، کلمات و واژهها و به زبان دیگر، خلق کردن و به جان رساندن همیشه در زندگی من جاری بوده و هست. بیشتر ولی خودم را نقاش و مجسمهسازی میدانستم که یک پیکره بسازد یا تابلویی به سبک کلاسیک که مفهوم درستی از آنچه دیده میشود به مخاطب میدهد. در کنار اینها با واژهها قصه هم مینوشتم که طبق عادت یا به بایگانی میرفتند یا هر از گاهی پیش میکشیدمشان و دوباره تغییری در شرحشان میدادم، به وسواس اینکه بهتر میشود.