من آزاد هستم داستان پرندهای است که همهی دنیای او قفسی که در آن زندگی میکند و خانهی دختر مهربانی است که اسم او را آزاد گذاشته. همهچیز خوب پیش میرود تا اینکه در یک روز زیبای بهاری دخترک آزاد را میبرد تا از طبیعت و هوای خوب بیرون لذت ببرد. وقتی پرندهی کوچک فضای جدید را میبیند خیلی دلش میخواهد دنیای بیرون را از نزدیک تجربه کند و وقتی پرندههای درحال پرواز را میبیند دلش پرواز میخواهد؛ اما او چطور میتواند به دختر نشان بدهد که در دلش چه میگذرد؟ آیا او میتواند یک روز مانند اسمش آزاد باشد؟