انکار حکومت اکثریت، انکار بهترین مبنای ممکن برای نظمدهیِ مسالمتآمیز جامعه است. پس به کجا روی بیاوریم؟ به نوعی حقرأی شایستهسالار، که رأی اضافی را برای افراد باهوشتر یا تحصیلکردهتر درنظر میگیرد؟ آیا میتوانیم درمورد اینکه چه کسی شایستۀ برخورداری از رأی اضافی است توافق کنیم؟ به چه کسی رأی بدهیم؟ به مستبدی خیرخواه؟ بسیاری میپذیرند که اگر میتوانستند، فرد مستبد را برمیگزیدند. نتیجۀ محتملِ کنار گذاشتن حکومت اکثریت، عملاً هیچیک از اینها نیست: این حکومت متعلق به کسانی است که بیشترین زور را دارند. کسانی که درمورد یک موضوع خاص (مثلاً حقوق حیوانات) دست به نافرمانی مدنی میزنند باید بهخاطر داشته باشند که موضوعات دیگری وجود خواهند داشت که در آنها، خودشان حامی قانوناند و میخواهند قانون را علیه کسانی که بهدنبال توقف رویهایاند که مورد تأیید آنهاست اجرا کنند.
بنابراین اصل حکومت اکثریت دارای وزن اخلاقی قابلتوجهی است. توجیه نافرمانی در دیکتاتوریای همچون آلمان نازی، آسانتراز دموکراسیای همچون ژاپن است. در یک دموکراسی ما باید از انجام هر اقدامی که از آن بهعنوان تلاش برای سرکوب اکثریت برداشت میشود اجتناب کنیم، زیرا چنین تلاشهایی به معنای انکار حکومت اکثریتاند، که هیچ جایگزین قابلقبولی برای آن وجود ندارد. البته ممکن است مواردی وجود داشته باشد که تصمیم اکثریت آنقدر وحشتناک است که سرکوب آن، صرفنظر از خطری که دارد موجه باشد. الزامبه اطاعت از تصمیم اکثریت، امری مطلق و بیچونوچرا نیست. ما پایبندی خود را به این اصل نشان میدهیم؛ نه با اطاعت کورکورانه از اکثریت،بلکه با متقاعد ساختن خودمان به اینکه فقط در شرایط نامتعارف و وحشتناک، خودمان را مجاز به نافرمانی میدانیم.