«رُزالیند (رو) لینگ گِرَتی» عاشق دو کار است: با پدرش موشک بسازند، همراه پدرش پرتاب موشکهای ناسا را تماشا کنند. پس از مرگ ناگهانی پدرِ رو، تنها کاردستی ناتمام موشکشان برای رو به یادگار میماند. «بنجامین (بنجی) بِرنز» از درس علوم خوشش نمیآید، اما عاشق داستانهای مصور «پیش بهسوی فضا» است. بنجی کاملا تصادفی یک طرح اولیهی قدیمی را پیدا میکند که نشان میدهد پدرش خالق این مجموعه است… پدری که سالها پیش او را ترک کرده است! رو و بنجی خیلی زود دوستهای صمیمی میشوند و حتی رو راهی مییابد که بنجی بتواند پدرش را پیدا کند. هرچند، بنجی برای دیدار پدرش تردید دارد. رو خیلی خشمگین میشود… آیا بنجی متوجه نیست که رو چقدر دلش میخواهد جای او باشد؟