زنی متأهل، خانهدار، وفادار و بسیار پایبند به اصول اخلاقی و سنتهای خانوادگی، پس از آنکه فرزندانش برای ادامهتحصیل در دانشگاه خانه را ترک میکنند، کاملا احساس تنهایی میکند و برای نجات از این وضعیت، همچنین برای کسب استقلال مالی و عدم وابستگی به شوهر متمول اما خسیسش دنبال شغل میگردد. آیا این زن که اعتمادبهنفس چندانی هم ندارد، موفق میشود رضایت شوهر خودخواهش را جلب کند؟ و اصلا چه کاری از دستش برمیآید؟ او که با آشنایی با زنی پرشور زندگیاش تغییر میکند، علاقهای مشترک را با زن تازهوارد دنبال میکند و زمانی که شکوفا میشود در مییابد همسرش به او خیانت میکند؛ پس تصمیم میگیرد به شیوهی خاص خودش از مرد انتقام بگیرد.