الان پشت در رسیده ام دست لرزانم را دراز می کنم و طناب ابریشمی را میکشم صدای ناقوسی را می شنوم که شبیه به زنگ کشتی است بعد درست همان موقع که آرزو میکنم که ای کاش می توانستم یواشکی جیم بزنم و وانمود کنم که کسی داخل اتاق نیست حباب چراغی که روی حاشیه ی برنجی کنار در است ویزویزکنان روشن میشود روی چراغ با حروف ریز منحنی نوشته شده داخل شوید