ماجراجویی جانی و رازهای هتل جادویی مگنیفیک جانی همیشه رؤیای فرار از زندگی ملالتبارش در شهر بندری دورک را داشته است. او و خواهر کوچکترش، زوسا، در این شهر دورافتاده زندگی میکنند، و جانی با کار در یک دبّاغخانه بهسختی روزگار میگذراند. اما همهچیز زمانی تغییر میکند که هتل مگنیفیک، هتلی افسانهای و جادویی، به شهرشان میآید. هتل مگنیفیک و افسونهایش هتل مگنیفیک بهخاطر افسونهای نامعمول و پیشبینیناپذیرش شهرت دارد. این هتل نهتنها جادویی است، بلکه میتواند سفر کند و هر روز صبح در مقصدی متفاوت ظاهر شود. جانی و زوسا که عاشق ماجراجوییاند، میدانند که نمیتوانند از عهدهی هزینههای اقامت در این هتل شگفتانگیز بربیایند. اما وقتی فرصت مصاحبه برای پیوستن به کارکنان هتل پیش میآید، آن را از دست نمیدهند. خیلی زود، بزرگترین ماجراجویی زندگیشان آغاز میشود. رازهای تاریک هتل مگنیفیک با ورود به هتل، جانی و زوسا بهسرعت متوجه میشوند که همهچیز آنطور که به نظر میرسد نیست. قراردادهایی که برای پیوستن به کارکنان هتل امضا کردهاند، فسخناشدنی است و هتل با تمام زرقوبرقش، رازهایی خطرناک را پنهان میکند. در پسِ جادوی هتل، ظلمی وحشتناک از طرف میتره دوتلِ بیرحم وجود دارد که بر کارکنان هتل حکمفرمایی میکند. همدستی با بل و مأموریت نجات جانی با یک دربان خوشقیافه به نام بل همدست میشود. آنها تصمیم میگیرند که معمای جادوی پنهان هتل را کشف کنند و زوسا و دیگر کارکنان را از چنگال ظلم میتره نجات دهند. اما این مأموریت ساده نیست؛ جانی باید هرآنچه را که به آن عشق میورزد به خطر بیندازد. شکست در این مأموریت، چیزی فراتر از ناتوانی در بازگشت به خانه را به همراه خواهد داشت. سرنوشت شومتری در انتظار اوست.