داستان این است: هیچچیز هولناکتر از برخورد اتفاقی یک زوج، چند روز پس از جدایی نیست، آن هم در کنار مردی دیگر، یا در کنار زنی دیگر. همهچیز دوباره تازه میشود: لبخندها، دردها و دیوارها. چقدر زود به هم پیوستیم و چقدر زود از هم گسیختیم.
«دروغ جسم دارد. چیزی که نیست، نمیتواند دروغ باشد. دروغ همان حجمی را پر میکند که باید در آن راست میگفتیم. دروغ همیشه دربارۀ چیزی است و هرچیزی دربارۀ هر چیزی که باشد، توضیحی دربارۀ آن است، حتی اگر دروغ باشد.»