اسم من تئودور کرایئه. مادرم تیا صدام میکرد. دوستانم هم... البته وقتی هنوز داشتمشون. اسم من احتمالاً معنی
خاصی برای شما نداره. من نویسندهم. یا حداقل امیدوارم باشم. چهلوپنج سالمه. تا حالا دو کتاب منتشر کردم: یه کتاب
شعر و یه مجموعهداستان کوتاه. متأسفانه خیلی کمه! ولی خب بهم میآد که بیست تا رمان نوشته باشم، افتضاحه!
داستانی که میخوام براتون بگم باورنکردنیه اما خب حقیقت داره. این داستان در یک نشست با ماشینتایپ، همانطور که اتفاق افتاده به رشتهٔ تحریر دراومده. یه ملاقات با این مرد تموم زندگی من رو عوض کرد. لابد شما میپرسید مگه میشه زندگی کسی به این راحتی عوض بشه؟! بله میشه! چطوری؟ خیلی ساده است! فقط اگه به اندازۀ من باهوش و خوششانس باشید.