روی تخته عکس دختر چاقی را با ماژیک کشیده بودند که موهای صاف بلندی داشت و خالی به بزرگی یک سیب زمینی روی گونه ی راستش بود زیر عکس نوشته بودند
کبیر ترین کمدین تاریخ همراه با خال اضافه همه ی بچه ها زل زده بودند به تخته پقی زدم زیر خنده. کار هرکسی بود آفرین داشت گلرخ و آرزو تازه داشتند داخل کلاس می شدند.
گلرخ چرخید به طرف تختـه و بـه نـقـاشی نگاه کرد. صورتش مثل لبو قرمز شد و با صدای بلند گفت: می خوام ببینم کدوم جوجه ای جرئت کرده من رو مسخره کنه؟»
صدا از کسی بلند نشد آرزو پوزخندی زد و گفت: «هرکسیه خوب میدونه تو رو چطوری عصبانی کنه بعد هم موذیانه زل زد به من و لاله. سیم های دندانش بدجوری روی مخم بود. نگاه همه حتی گلرخ دوید روی صورت مادوتا گفتم: «چرا این طوری نگامون می کنین. من ولاله توی حیاط بودیم همین الان اومدیم.