تکتک ما در غرب در دل فرهنگی زندگی میکنیم که با تمایلات کمالطلبانه گره خورده است. در این فضا، تصاویر و فیلمهای زندگی و سبک زندگی کامل، مانند شبیهسازی هولوگرافیک از واقعیت اغراقآمیز، از بیلبوردها، پردۀ سینماها، تلویزیونها، آگهیهای تبلیغاتی و فضای مجازی پخش میشوند. الفاظ تصنعی بهطور بیرویه درون هولوگرام ایجاد هیجان میکنند. هریک به ما میآموزند که اگر کامل و بینقص باشیم، زندگی شاد و موفقی خواهیم داشت و اگر بیشازحد از آن ایدئال فاصله بگیریم، همهچیز خراب خواهد شد. این درک، واقعی، پابرجا و فراگیر است و چنان در ما نفوذ کرده که کمالطلبی بهواسطۀ یک ناامنی پایدار و تزلزلناپذیر در درون ما زندگی میکند؛ احساس ضعف نسبت به آنچه نداریم، آنگونه که به نظر نمیرسیم و آنچه به دست نیاوردهایم. بااینحال، علیرغم آن افکار تثبیتشده دربارۀ کاستیها، ظاهراً علاقهمند به انجام کارهای دشوار و ناخوشایند هستیم. مصاحبهشوندگان کمالطلبی را بزرگترین نقطهضعف خود مینامند. افراد برتر در تجارت، سیاست، ورزش و هنر موفقیت خود را مدیون آن میدانند. اشخاص مشهور و مربیان توسعۀ فردی با روشهای فراوان به ما میآموزند که میتوانیم آن را برای منافع شخصی خود به بالاترین سطح برسانیم. درواقع، بسیاری از چیزهایی که در جامعۀ امروزی دربارة مزایای کار، پول، موقعیت و «زندگی خوب» میدانیم، قویترین نیروی محرکۀ کمالطلبی به شمار میآیند: وسواس به رشد بیپایان و بهتر شدن بیوقفه به هر قیمتی. این تاوان بهطور تصاعدی افزایش یافته است. ما درحالیکه در نارضایتی خود غرق هستیم، همچنان برای رسیدن به کمال تلاش میکنیم، چراکه دیگران بدون زحمت، کامل به نظر میرسند. علیرغم ظاهر، عمیقاً میدانیم که این روش زیستن، عادی یا طبیعی نیست. ما میدانیم که هیچ انسانی کامل نیست یا هرگز نمیتواند کامل شود. میدانیم که زره سنگین کمالطلبی، اگرنه در ذهنمان اما در قلبمان سنگینی میکند. اما باوجوداین آن را میپوشیم؛ زیرا درآوردن زره و پذیرفتن شخصیت خوب اما دارای کاستیای که هستیم، اگر بهمعنای رویارویی با اساسیترین مفروضات ما درمورد «عالی» و «خوب» در جامعۀ امروزی و تغییر کامل عقیدهمان از درک چگونگی بودنمان در جهان باشد، بسیار سخت است. آخرینباری که فردی را بیتوجه به دیگران در حین انجام آن سطح از خودکاوی و دروننگری دیدید، چه زمانی بود؟ بااینحال، اگر همگی بخواهیم از تلۀ کمال فرار کنیم، این سطح از دروننگری دقیقاً همان کاری است که باید بکنیم. کتاب تلۀ کمال، ماجراجویی مرا به نتیجهای مشابه با عنوانش میرساند. این کار بهعنوان نوعی ذهنآگاهی و نوشتن مشتاقانه و بیوقفۀ یک پیشنویس آغاز شد، اما طولی نکشید که خط روایی واضحی دربارۀ یک مبحث خاص ایجاد شد: کمالطلبی ویژگی رفتاری و نگرش بارز و تعیینکنندۀ یک سیستم اقتصادی است که برای فراتر رفتن از محدودههای انسانی ضروری است. جهتگیری این استدلال در سیزده فصل تنیده شده است که توضیح میدهد کمالطلبی حقیقتاً چیست، با ما چه میکند، درحالحاضر با چه سرعتی در حال افزایش است، چرا در حال افزایش است و برای فرار از آن چه کارهایی میتوانیم بکنیم. برای ارائۀ دلایلم، از ترکیبی از منابع دادههای رسمی و غیررسمی استفاده کردهام؛ برای مثال، نتایج مطالعات روانشناختی، نکات مربوط به شواهد بالینی، دادههای اقتصادی و نظریههای روانکاوانه و جامعهشناختی. من همچنین به شواهد روایی و میدانی از زندگیِ در جریانِ اطرافم، نسبتاً بیشتر از آنچه از یک روانشناس اجتماعی انتظار میرود، تکیه کردهام. البته بابت آن عذرخواهی نمیکنم. من بیگمان اهل به کار بردن اعداد و ارقام و عاشق آمار هستم. بخش زیادی از عمرم را صرف آموزش آنها به دانشجویان کردهام. بااینحال، یک ایده نمیتواند صرفاً با دادهها در دنیای واقعی تصدیق شود. باید تجربۀ زیسته را نیز دربرداشته باشد، وگرنه به یک مفهوم انتزاعی محض، اعم از اعداد و ارقام، خط روند یا ارزیابی طیفی از برآوردهای ممکن دیگر، تبدیل میشود. بنابراین، از همان ابتدا اجازه دهید که به چند نکته درمورد این کتاب اشاره کنم. اول اینکه، خواننده با بسیاری از ایدههای روانشناختی، اقتصادی و جامعهشناختی مواجه میشود که چندان با جزئیات توضیح داده نشدهاند، اما در تجربیات عینی زندگی خود من و دیگران در هم آمیخته، به کار رفته و آزمایش شدهاند. دوم و شاید مهمتر اینکه، خواننده باید بداند که من برای گفتن داستان آن تجربیات، هویتها و شرایط را تغییر دادهام که بهمعنای تغییر نام و گاهی جنسیت، مکانها و زمانها و گهگاه ترکیب چند نظر مختلف در یک اظهارنظر یا یک نظر در چند اظهارنظر بوده است. میدانم که این هویتهای پنهان و پوششهای مختلف، به اعتماد سرشار شما نیاز دارد، اما امیدوارم بیش از اعتمادی نباشد که یک فیلمنامهنویس به کسب درآمد ازطریق یک فیلمنامۀ خوشساخت نیاز دارد. هدف من به تصویر کشیدن حس و معنای چیزی است که دیده، شنیده و تجربه کردهام و شاید حتی عیناً همان شرایطی که این تجربیات در آنها رخ دادهاند. چون من یک کمالطلب هستم و اگر فقط یک هدف از نوشتن این کتاب داشته باشم، میخواهم ارمغان آرامش از یک کمالطلب به کمالطلبی دیگر باشد. هرچه زمان بیشتری را صرف شناخت کمالطلبی خودم و اطرافیانم و نتایج مطالعات تحقیقاتی دربارۀ اثرات کمالطلبی بر سلامتی و شادی کردهام، بیشتر به این نتیجه رسیدهام که داستانهای ما اساساً از یک ریشه زاده شدهاند. مطمئناً ما از کمالطلبی به شیوههای خاص خود رنج میبریم، اما مسیرهایمان با همان باور اصلی شروع میشود که ما آنقدر ارزشمند و قابلقبول نیستیم که برای دیگران مهم باشیم یا توسط آنها دوست داشته شویم. شما میتوانید این باور را در مکانهای مختلف کسب کنید، اما بهطورکلی و در سطح جهانی، این باور دقیقاً در اینجا، در هولوگرام بیعیبونقصی که تمام فکر و ذهنمان را به خود مشغول کرده و ما را احاطه میکند، کسب شده است. امیدوارم خواندن این کتاب به شما آرامش بدهد. امیدوارم به شما کمک کند تا به دیدگاه درستی درمورد اینکه کمالطلبی با شما چه میکند و واقعاً از کجا نشئت گرفته است برسید. امیدوارم دانستن اینکه هیچیک از اینها تقصیر شما نیست، به شما آرامش خاطر بدهد. صرفنظر از اینکه فرهنگتان چقدر سعی میکند شما را به نپذیرفتنیبودن متقاعد کند، شما رضایتبخش و ارزشمند هستید. امیدوارم این کتاب ابزار لازم را جهت پذیرش خود در اختیارتان قرار دهد. امیدوارم عزم لازم را برای پیگیری اهداف اجتماعی و سیاسی به شما تزریق کند و روشی هماهنگتر با زمینۀ روانشناختی برای زندگی ایجاد کند؛ روشی که محدودیتهای انسانی را بپذیرد. بهعبارتدیگر، امیدوارم این کتاب به شما کمک کند تا به شناخت بیشتری از خودتان و دنیایی که در آن زندگی میکنید برسید. امیدوارم این شناخت به شما کمک کند تا هرچه بیشتر لذت بینظیری را تجربه کنید که از پذیرش تمامی جنبههای وجودی خودتان و تمام کاستیهایتان که بودنشان برای رشد و شکوفایی بشریت شگفتانگیز است، ناشی میشود.