از آنجایی که ایده روم و جهان مسیحی متحد افقی بود که اندیشه سیاسی عصر نوزایی با نظری به آن ،بالید تخریب پارادایم رومی پاپی از درون - راه حل نیکولو ماکیاولی - یا مردود دانستن روم از هر نظر راهی که به مثل حقوقدانهای ،فرانسوی فرانسوا هوتمان و ژان بدن در پیش گرفتند - همچون بدیلی در برابر مرجعیت پاپ و امپراتور قرار گرفت ما تأکید را بر دو تن از برجسته ترین و بیشک تأثیرگذارترین اندیشمندان عصر نوزایی نیکولو ماکیاولی (١٤٦٩- (1527) و تامس مور (١٤٧٨ - ١٥٣٥) خواهیم گذاشت. اگرچه به نظر (١٤٧٨-١٥٣٥) نمیرسد که این اندیشمندان از وجود هم آگاه بودند ـ چه رسد به اینکه آثار یکدیگر را دیده باشند این واقعیت که رساله های شهریار (1513) و گفتارها درباره لوی (١٥١٤ - 151٨) اثر ماکیاولی و آرمان شهر نوشته تامس مور (١٥١٦) فقط با فاصله ای کوتاه از هم تقریر شده اند دلیل موجهی برای قیاس آن هاست. در حالی که تمرکز ما بر ماکیاولی و مور خواهد بود اما باید در نظر داشت که بسیاری دیگر از نویسندگان رنسانس اومانیستها و فیلسوفان به شرح و تفسیر سیاست پرداخته و سهمی در بالیدن اندیشه فلسفه سیاسی این دوران داشته اند.