کیت دارلینگ خدمتکاری است که مشکل فضولی کردن دارد. سعی میکند نامرئی بماند و توجه کسی را جلب نکند و در عین حال در زندگیهای محتاطانۀ مشتریان ثروتمندش کنجکاوی کند. این کار کیت یک سرگرمی بیخطر است، تا وقتی که او چیزی را در خانه یکی از مشتریان جدیدش میبیند که نباید ببیند، رازی تاریک که میتواند زندگی زوج صاحبخانه را که در انتظار اولین فرزندشان هستند نابود کند. همین موضوع باعث میشود کیت بهخطری برای این دو زوج تبدیل شود. زمانی که مالوری ون آلست، افسر پلیس جنایی، به صحنه جرمی در خانهای لوکس در کنار دریا بهنام خانه شیشهای فراخوانده میشود، با شواهدی از یک درگیری خشونتآمیز روبهرو میشود و بهقدری صحنۀ جرم خونآلود است که بعید میداند قربانی زنده باشد. اما هیچ جسدی وجود ندارد. خبری از صاحبان خانه نیست. و خدمتکارشان ناپدید شده. تنها شاهد زن مسن همسایه است که شبهنگام با صدای جیغی از خواب بیدار شده است. مال شروع به کشف رازی میکند که زندگی همه افراد دخیل را به مسیری پر پیچ و خم و اجتنابناپذیر کشانده و متوجه میشود هیچچیز آنطور که بهنظر میرسد نیست. و هیچ کس نمیتواند از گذشتهاش فرار کند.