رمان «بهشت و زمین» نوشتهی یون کالمن استفانسون و ترجمهی فرزانه رحیمی، اثری شاعرانه و خیالانگیز است که با نثری آرام، رازآلود و سرشار از تصاویر طبیعت، داستان مردمانی را روایت میکند که در سرزمینی سرد، سخت و درعینحال معنابخش، زندگی میکنند. در این روایت، مرز میان خیال و واقعیت، گذشته و حال، زندگی و مرگ، بهنرمی محو میشود و نویسنده با زبانی هنرمندانه، دنیایی را پیش چشم خواننده میگشاید که در آن، سادگیِ روزمرگی با عمق فلسفیِ هستیجویی درهمتنیده است. «بهشت» در اینجا نه مکانی فراتر، که شاید کیفیتی از زیستن است؛ آنگاه که انسان، در دل طبیعتی خشن، با خویش و جهان به گفتوگو مینشیند. استفانسون در این کتاب، از خلال شخصیتهایی گاه گمنام و ناپایدار، به کشف معنا در رنج، مرگ، سکوت و اشتیاق میپردازد. آواهای خاموش زندگی شمالگان، بادهای پرغوغا، سرمای سخت و دریای خاموش، همگی به ابزارهایی بدل میشوند برای گفتوگویی درونی با هستی. شخصیت اصلی کتاب ملوانی است که هنگام ماهیگیری دچار طوفان میشود و دغدغهاش بر خلاف دیگر ملوانان که تنها فکر نجات خود هستند، رساندن کتاب شعری به ناخدایی پیر و نابیناست که در جزیرهای زندگی میکند، او که طبعی شاعرانه دارد، میان طبیعتی خشن و انسانهایی خشنتر دنبال معنای زندگی و آرامش است. «بهشت و زمین» کتابیست برای آنان که ادبیات را نهتنها به قصد سرگرمی، که برای تجربهی زیستنی دیگرگونه و تأملی ژرف در معنای بودن میجویند. نثری است شاعرانه، آکنده از حسرت، تأمل و زیبایی.