هیچ جایی خانه خود آدم نمیشود... بلیک پورتر در اوج است، تا اینکه ناگهان کلهپا میشود. ناگهان از شغلش بهعنوان معاون بازاریابی اخراج شده و قادر به پرداخت اقساط وام مسکن خانه با سنگنمای جذاب و مدرنش نیست. او با نامزدش در آن خانه زندگی میکند و حالا بهشدت دنبال راهی برای گذران زندگی است. اینجاست که ویتنی وارد میشود. زیبا، جذاب، فروتن و به دنبال اتاقی برای اجاره است. او دقیقا همان کسی است که بلیک به دنبالش است. یعنی واقعا اینطور است؟ یک چیزی در این میان با عقل جور درنمیآید. همسایهها کمکم رفتار متفاوتی با بلیک پیدا میکنند و هرقدر خانهاش را میسابد، باز هم بوی فساد به خانهاش نفوذ میکند. نیمهشب صداهای عجیب و غریب او را از خواب میپراند و خیلی زود بلیک میترسد که نکند کسی تاریکترین و وحشتناکترین رازش را بداند... خطر درست در خانهاش زندگی میکند و وقتی بلیک متوجه این حقیقت میشود، دیگر خیلی دیر شده است. دام همین حالا هم ترتیب داده شده است.