این کتاب دربارۀ سوگ است، اما نه دستنامۀ درمانی است، نه شرححالی شخصی، و نه از آن دست کتابهای خودیاری که مسیر دلکندن و پشتسرنهادن را هموار میکنند. … تمرکز ما روی مداخلۀ درمانی یا دیگر روندهای معالجاتی هم نیست، درعوض، غایت این کتاب تقرّب به ذات سوگ است، یعنی پدیدارشناسی سوگ. … نمیخواهم سوگ را بزک کنم و مفهومی دلخواه بسازم از چیزی که بهغایت دردناک و حتی از نظر روانشناختی ناتوانساز و جانفرساست؛ تلاشم تأکید بر این نکته است که از دریچۀ سوگ، که در اینجا هیجانی بنیادین توصیف شده است، میتوان به فهم بهتری از انسان و مسائل انسانی دست یافت. از قضا شاید دقیقا به همین دلیل کمشمارند کسانی که پس از مرگ عزیزانشان مایل به زندگیِ عاری از سوگ باشند. ماحصلِ عمری زیستی است که واقعیتی به نام مرگ را به رسمیت نمیشناسد، یا زیستی است بدون عشق،یا هردو. چنین زندگیای چندان ارزش زیستن ندارد.