آمریکا از آغاز براى مردم جهان سرزمینى پرجذبه بوده است. از دور و نزدیک، از گرمسیر و سردسیر، از کوه و دشت، از بیابانهاى خشک و سرزمینهاى حاصلخیز، از همهجا، به سواحل این قاره پا نهادهاند. این سرزمین پرجذبه آدمهاى جورواجورى را بهسوى خود کشیده است: سفید، سیاه، زرد، قهوهاى، کاتولیک، روتستان، پروتستان فرانسوى، کویکر، باپتیست، متدیست، موحد، کلیمى، اسپانیایى، انگلیسى، آلمانى، فرانسوى، نروژى، سوئدى، دانمارکى، چینى، ژاپنى، هلندى، بوهمى، ایتالیایى، استرالیایى، اسلاو، لهستانى، رومانوى، روس و تازه این آغاز کار است؛ کشاورز، معدنکار، ماجراجو، سرباز، ملوان، ثروتمند، فقیر، گدا، دزد، کفاش، خیاط، بازیگر، موسیقىدان، کشیش، مهندس، نویسنده، آوازهخوان، نهرکن، صنعتگر، قصاب، نانوا و شمعساز. اما سرنوشت این خیل عظیمِ انسانها که به آمریکا وارد مىشدند، چه بود؟ لئو هیوبرمن نویسنده و روزنامهنگار آمریکایی، در کتاب داستان آمریکا که نخستین بار در سال ۱۹۳۲ منتشر شد، تلاش میکند تاریخ آمریکا را نه از دید نخبگان سیاسی و ژنرالها، بلکه از زاویهی زندگی مردم عادی روایت کند. او نشان میدهد که چگونه طبقات فرودست، کارگران، مهاجران، بردگان و زنان در شکلگیری آمریکا نقش داشتهاند و همزمان چگونه تحت فشار و استثمار قرار گرفتهاند. ساختار کتاب بهصورت روایی و ساده است و نویسنده وقایع مهم تاریخی -از دوران استعمار و انقلاب استقلال گرفته تا قرن نوزدهم و بحرانهای اجتماعی و اقتصادی- را با نگاهی انتقادی بازگو میکند. تمرکز او بر تضادهای طبقاتی، نابرابریها و نبردهای اجتماعی است؛ بنابراین این اثر بیشتر از آنکه یک تاریخ رسمی باشد، «درامِ مردم آمریکا» است: داستان مبارزه، امید، و رنج طبقات مردمی در برابر قدرت اقتصادی و سیاسی.