سنجاق که نگرفته ای از گیسو باد افشا می کند تار تا تار و در باد میروی با سبدی از نان ارمنی و سنجاقی که به دست من افتاده است به راه و دوان از پی تو می آیم تا باغ سوکیاس که آرام آرام تاریک می شود!