
شاعر شقیقه ها چکه می کند
و کلمات از تهران پوست ات تبخیر می شود
دست به تأخیر می افتد
شعرها دهان یکدیگر را در آغوش می گیرند
و زمین مکالمه با انگشت های تو می شود
هرمز علی پور شما شدم وقتی از گلویم ریواس رویید
در ماه غسل کردم که حنجره ام نقره ای بخواند
غروب پشت پایم به تقاص آمده است
که ستاره ها در صدایم تکان نمی خورند
شب پره ای چشم هایم را به اقیانوسی شست
که کور به دنیا نیایم
پاییز در صورت ام درختی شد
که شانه های زنی را به غارت برد
خورشید را انداخته ام روی بند رخت
تا شاعر از شقیقه ها چکه کند.