
«کالیگولا» یکی از مهمترین نمایشنامههای آلبر کامو است که در سالهای میانی قرن بیستم نوشته شد و بخش مهمی از پروژهی فکری او دربارهی پوچی، آزادی و مرزهای قدرت را شکل میدهد. کامو در این نمایشنامه، شخصیت تاریخی «گایوس کالیگولا»، امپراتور روم، را بهعنوان نقطهی شروع میگیرد؛ اما بهجای بازسازی صرف تاریخ، او را به چهرهای فلسفی و نمادین تبدیل میکند. کالیگولای کامو بیش از آنکه یک دیکتاتور صرف باشد، انسانی است که پس از مرگ خواهر و معشوقش، «دروزیلا»، با بیمعنایی جهان روبهرو میشود و تصمیم میگیرد «ناممکن را ممکن کند»؛ یعنی آزادی مطلق را تجربه کند، حتی اگر این آزادی به نابودی خودش و جهان اطرافش منجر شود. در طول نمایشنامه، کالیگولا بهتدریج به مرزی میرسد که در آن هیچ قانون، سنت، اخلاق یا احساسات انسانی معنایی ندارد. او با قدرت بیقید و شرطی که در اختیار دارد، میخواهد به دیگران ثابت کند که زندگی پوچ است و انسانها با پذیرش این پوچی، میتوانند آزاد شوند. اما این آزادیِ بدون مسئولیت، به خشونت، بیرحمی و جنون منتهی میشود. شخصیتهای دیگر نمایشنامه ــ از سناتورها تا نزدیکان امپراتور ــ هرکدام نماینده نوعی واکنش انسانی به قدرت و پوچیاند: ترس، فرصتطلبی، مقاومت یا ناامیدی. کامو با زبانی موجز و ساختاری فشرده، تقابل میان قدرت و انسانیت را به تصویر میکشد. نتیجه، نمایشنامهای است که نهفقط دربارهی یک امپراتور رومی، بلکه دربارهی شرایط انسانی است: این پرسش که انسان تا کجا میتواند پیش برود وقتی احساس میکند هیچ مرزی وجود ندارد؟ «کالیگولا» یکی از آثار شاخص تئاتر قرن بیستم محسوب میشود و همچنان بهدلیل پرداخت چندلایه به آزادی، اخلاق و پوچی، مورد توجه خوانندگان و گروههای نمایشی قرار دارد.