
کلبه روایتی است روان و خواندنی که ماجرای آن حول دختری به نام هاله جریان دارد. کتاب با خوابی کابوسوار آغاز میشود، از روزی که هاله پدرش را به دست خاک سپرد و صدای زمزمهوار مادر کنار گوشش شنیده میشد که نام پدر را صدا میزد: «هادی». علیرضا به داد هاله میرسد، او را صدا میزند، اما حتی در خواب هم ناپدید میشود، مثل همهی خوابهای اینچنینی هاله، مثل زندگی واقعیاش. *** بعد از مدتها جدایی از علیرضا و نبودش، هنگامی که هاله در حال بازگشت به خانه است تا خودش را به تولد مادرش برساند، یک تصادف باعث میشود تا علیرضا را ببیند و این یعنی علیرضا به ایران برگشته...