
این کتاب با الهاماز قصههای هزارویک شب، روایت جذابی است از ماجراهای خلافکاری افسانهای که همراه با شاهزادهای کمجرئت، برای یافتن چراغ جادو راهی سفری پرخطر به بیابان میشوند. در روزگاری دور و دیاری نهان، جایی نه در زمین و نه در آسمان … لولی النَّزاری بازرگان بازار شبانه است. مجرمی که به کمک جنّی که از او محافظت میکند، به جستوجو و فروش جادوی غیرقانونی مشغول است. پس از آنکه تصادفاً جان شاهزادهای بی دل و جرئت را نجات میدهد، توجه پدر تاجدارش را به خود جلب میکند، اما سلطان او را وامیدارد برای یافتن جادویی باستانی به راه بیفتد: چراغی که میتواند سرزمین خشک و بایر سلطان را آباد و سرسبز کند. لولی یا باید فرمان ببرد یا حکم مرگش را بپذیرد. پس همراه با پسر بزرگتر سلطان به جستوجوی جادو میرود. در این مسیر، با کمک جنّ محافظ خود که رازهای پنهانی در دل دارد، باید از حملهی غولها جان به در برد، ملکهی جنیانِ کینهجو را فریب دهد و با قاتل شروری که زندگی لولی را سیاه کرده، نیز روبهرو شود. و در جهانی که قصه حقیقت است و توهّم واقعیت، لولی درمییابد که هیچ چیز ـ دشمنانش، جادویش، حتی گذشتهی خودش ـ طوری که او فکر میکرد نیست. حالا باید تصمیم بگیرد کجای این واقعیت تازه بایستد.