«هتل بزرگ بوداپست» فیلمنامهای نوشته وس اندرسون(-۱۹۶۹) بازیگر، نویسنده و تهیهکننده سینما و هوگوگینس(-۱۹۵۹) نویسنده و هنرمند بریتانیایی است. یک هتل بزرگ و اشرافی، یک مدیر داخلی سختگیر و شاعرپیشه، یک پادوی وفادار، جانیان بیرحم، پیرزنان ثروتمند، جادههای برفی، زندانهای مخوف و... همگی در یک فضای کمدی و پرهیجان و مرموز گرد آمدهاند تا یکی از بهترین فیلمهای سالهای اخیر را شکل دهند. فیلمنامه «هتل بزرگ بوداپست» در سال ۲۰۱۴ نوشته شده است. این فیلم کاندید اسکار بهترین فیلمنامه و برنده اسکار بهترین طراحی لباس و صحنه و بهترین موسیقی فیلم در سال ۲۰۱۵ شد. داستان از دختر نوجوانی شروع میشود که در دستش خاطراتی از «یک نویسنده» دارد. او در مورد خاطره سفر او به هتل بزرگ بوداپست میخواند. «نویسنده» هتلی دوردست را پیدا میکند که در دوران جنگ، فقر و نبود مهمان همچنان برقرار مانده و به کار خود ادامه داده است. «نویسنده» صاحب هتل را پیدا میکند و او سر میز شام برایش تعریف میکند که چه شد که صاحب این هتل شد و چرا حاضر نیست کار آن را تعطیل کند. در بخشی از این فیلمنامه میخوانیم: آقای گوستاو: تا وقتی جوونی، چیزهای خوب میآد سراغت، اما وقتی سالها میگذره، باید با چیزهای به دردنخور هم کنار بیای که از نظر من عالیه. چون من خوشم میآد ازشون، خوشمشربترن. (شانهای بالا میاندازد) چرا وسط برّ بیابون ایستادیم؟ در واقع قطار در وسط ناکجاآباد نگهداشته است. پژواک صداهایی از انتهای واگن به گوش میرسد. دری با شدت باز و بسته میشود. سروصدا بیشتر میشود و صدای قدمهای سنگینی نزدیک. سه سرباز جلوی در کوپه ظاهر میشوند؛ قوی هیکل، قلدر و مسلح به تفنگهای لوله کوتاه هستند و یونیفرمهای خاکستری و کتهای بلند بر تن دارند. آقای گوستاو با لحن «چه باحال که میبینمتون بچهها» میگوید: خب جوونها، چطورین؟