بیش از صد سال است که نقدِ ادبیات و هنر از بررسی درونمایه و پیامهای نهفته روی گردانده و به جای آن «زبان» را نشانه گرفته است. در این میان، نشانهشناسی، دیرپاترین روش زبانشناختیِ تحلیل متن، به حیات خود ادامه داده است و توانسته است درون رویکردهای متفاوت نقد (مانند نقدهای جامعهشناختی، فرهنگی، روانشناختی، تطبیقی، تاریخگرا، و پسااستعماری) روشهای قابل اجرایی را پیش پای منتقد بگذارد.
کتاب حاضر در بخش نخست به بررسی روند تحول نظری نشانهشناسی از پارادایم ساختگرا به پساساختگرا میپردازد و سپس در بخش دوم رویکرد نقد نشانهشناسی پساساختگرا را در متون هنری (مانند نقاشی، فیلم، معماری، و عکس) و ادبیات در عمل به نمایش میگذارد.