در میان توده وسیع اجزا و پاره ها رمز ژرفناهای تاریک هستی و اندیشه نیچه نهان است. تو گویی نیرویی ناشناخته عنصر گوهرین را منفجر ساخته و همزمان کوشیده است تا خرسنگ های تکه تکه را، هر چند بدون چشم انداز موفقیت، وا دارد تا به صورت ساختمانی درآیند، پس اینک تکه های صخره و قطعات ساختمان در همه سو پراکنده افتاده اند، یا، به بیانی دیگر، گویی گوهری که دیگر قادر به پرده پوشی نیست از پرده برون افتاده؛ انگار که نیروی حیاتی در جان سرشته ای پیوسته و بی وقفه به سوی تمامیتی زور می توزد که در آن هیچ چیز فراموش یا گم نخواهد گشت مگر آن که خود نیز پیوسته همان تمامیت باشد یا همان تمامیت بشود. برای آن که مسائل ساده شود، مردم به امید و چشمداشت فهم آماده و آسان نیچه به دنبال شاهکار او هستند و در مورد اهمیت و شان مقایسه ای نوشته های نیچه پرسش هایی مطرح می کنند. یکی زایش تراژدی ( ۸۱) را گیراترین آفریده او می داند، دیگری عمدتا بر کتب درخشان، واضح، نو به نو و موزون گزین گفتارها، از انسانی، بسیارهم انسانی ( ۸۲) گرفته تا دانش شادمانه ( ۸۳) تاکید می گذارد، سه دیگر جانمایه گوهرین و اوج تفکر نیچه را در فلسفه نهایی او می بیند. در این صورت، نیز یکی چنین گفت زرتشت ( ۸۴) را کمال کار نیچه می انگارد و دیگری این کمال را در اراده به سوی قدرت، ( ۸۵) که شرح و بیان آن را در آثار پس از مرگ نیچه می توان یافت، می جوید. بعضی در رجحان نوشته هایی که نیچه خود در زمان حیاتش منتشر کرده ثابت قدمند، حال آن که کسان دیگری، بر عکس، به طرح های پس از مرگ نیچه به چشم خاکی می نگرند که قوت آثار ویژه ای را فراهم می آورد که هیچ یک از آن ها به خودی خود چندان که بسنده باشد خوانا و قابل فهم نیست.