کتاب حاضر، رمانی است که با روایت ماجرای مرد پنجاه و ششسالهای به نام «شیمورا» آغاز میگردد. «شیمورا» کارمند ادارهٔ هواشناسی است. او مجرد است و تنها هم زندگی میکند. او تا همین اواخر موقع خروج در خانهاش را قفل نمیکرد، زیرا محلهشان محلهٔ امنی است. تا اینکه اتفاقی میافتد. «شیمورا» کمکم احساس میکند بعضی لوازم خانهاش خیلی کم جابهجا شدهاند. «شیمورا» دچار تشویش میشود، از یخچالش عکس میگیرد، فاصله اشیاء و حجمشان را اندازه میگیرد و در دفترچهای مینویسد. به خودش شک میکند. آیا ذهنش دچار این وسواس شده است؟ «شیمورا» سرانجام تصمیمی میگیرد تا به این وسواسها خاتمه دهد. او دوربینی در آشپزخانه نصب میکند تا وقتی سر کار است بتواند در مربع گوشهٔ کادر مونیتور هر آنچه در آشپزخانه میگذرد را ببیند.