«فصلِ جدایی» داستان بلندی از رضا نجاتبخش است. «سنگینیِ این بیطاقتی طغیانی در درونم به راه میاندازد که مرا در یک جا آرام نمیگذارد. سراسرِ پهنهی خانهی ۳۵ متریام را دور میزنم. و این اشیاء و اجزای زندگی ام که به خود بستهام و تمام عمر حمالیشان را کردهام و آنها هم مرا به خود بستهاند، پیش نظرم مثل مرور یک دورهی بیهوده از تلاش و جد و جهد و فراز و نشیب است که عاقبتش باز چشماندازی است از فرازها و نشیبهایی دیگر که معلوم نیست کجا میروند. ضربان مغزم بالا میرود و بالاتر و در ذهنم شلوغی و ازدحام افکار است. و این با حسی از اضطراب، ترس از این موقعیت ناپایدار، درهم میآمیزد و انعکاس دفع را به رودههایم میاندازد. دو روز است...»