چقدر این باران دوستانه
بر سر من و تو بارید
شاید هم از همان باران دوستانه بود
که ما یکدیگر را گم کردیم
درختان جوانه زده بودند
که ما یکدیگر را گم کردیم
گم شدن تو و عشق من
محسوس بود
به آسانی نمی توانستیم
از آن دل بکنیم
مرگ به آرامی سراغ ما می آمد
دیگر قهرمانی در باران نبود
که من به او پناه بیاورم