موضوع کتاب حاضر، تخیلی و اجتماعی است که برای نوجوانان تهیه شده است. مردم شهری، به عادت همیشگی، غروبها در ساحل رودخانه جمع میشدند. بزرگترها به گفتوگو و بچّهها به بازی و شادی مشغول میشدند. روزها به همین منوال میگذشت، تا اینکه مردی کولی با یک قایق چوبی کهنه و سگی بیمار به ساحل آمد. او خود را گیاهشناس و نام خود را «خالخالی» معرفی کرد. مردم کمکم با او اخت شدند و تصورات بیهوده دربارة او را رها کردند. در جشن بزرگ خر، که طب سنّتها، برای از بین بردن جهالت و نادانی برگزار میشد، «خال خالی» پیشنهاداتی برای از بین بردن کابوسهای شبانه بچّهها مطرح کرد. «خال خالی» که از کارکرد ذهن و شعور و روح آگاهی داشت، با دادن راهکارهایی، باعث به وجود آمدن ماجراهای عجیبی شد.