نمکی دختر زبر و زرنگی است که با مادربزرگش زندگی میکند. خانه آنها هشت در دارد که باید هر غروب، تمام دردها را ببندد. اما روزی نمکی تصمیم میگیرد یکی از درها را نبندد و ... قصه نمکی براساس روایتی که در کبودر آهنگ همدان وجود دارد بازنویسی شده است.