صادق هدایت بوف کور را در سال 1315 هنگامی که در هند بود نوشت و با پلیکپی متن دستنویس خود، پنجاه نسخه از آن را آماده کرد تا به دست کسانی برساند که خود میخواست. پس از درگذشت هدایت در سال 1330، متن حروفچینیشدۀ بوف کور به طور گسترده در ایران منتشر شد. نسخۀ دستنویس هدایت نیز در سالهای پس از انقلاب عکسبرداری و منتشر شد. اکنون که پس از چند دهه متن دستنویس نویسنده یافت شده است، نمایان میشود هیچکدام از آن بوف کورهای چاپی ـ به ویژه از حیث نقطهگذاری ـ منطبق بر نسخۀ دستنویس نیست. هدایت به یاری کاربرد نامتعارف آن نشانهها و پدیدآوردن گونۀ تازهای از «جملۀ روایی» توانست به تکنیکی ویژه در «تکگویی درونی» راوی دست یابد.
مهمترین دستاورد بوف کور، آفرینش راوی روانگسیختهای است که صادق هدایت توانسته با پدیدآوردن بوطیقای روانگسیختگی در «تکگویی درونی» این راوی و بیان رفتارهای نامتعارف و ناخودآگاه ذهنی و زبانی او به آن دست یابد. هدایت برای دستیافتن به چنین تکنیک تازهای در روایت ذهنی، نیازمند زبان و نثر روایی ویژهای بود که هم بتواند با بهرهگیری از امکانهای متعارف ساختار جمله در زبان فارسی به روایت داستان خود بپردازد و هم در عین حال این زبان مجالی برای بیان مجموعه عارضههای ذهنی راوی نیز باشد.
بر اساس متن دستنویس بوف کور بهروشنی میتوان گفت در تمام چاپهایی که تاکنون از بوف کور منتشر شده است، چگونه برخی نشانههای سجاوندی منطبق بر کاربرد آنها در نسخۀ دستنویس نویسنده نیست. فرآیند اینگونه تغییر و تحریفها تا بدانجا گسترش یافته که همۀ گیومههای بهکاررفته در تمامی بندهای فصل دوم بوف کور حذف شده است. نشانهای که کاربرد آن نقشی مهم در شناخت راوی و روایت بوف کور دارد: هدایت تمام بندهای تکگویی درونی راوی را در فصل دوم میان گیومه گذاشته تا با کاربرد آنها (افزون بر اشارههایی که در تکگویی راوی هست و آشکارکنندۀ مهمترین ویژگیهای ذهن راوی است) نشان دهد که راوی در این فصل بر خلاف فصل نخست، میپندارد روایتی را مینویسد که دیگری بر او تقریر میکند و او تنها تحریرکنندۀ آن است. به دیگر سخن گیومهها مبیّن دوگانگی روایت در دو فصل بوف کور است؛ یعنی یکی از نشانههای اصلی دوگانگی شخصیت راوی یا همان روانگسیختگی او.
حکایت چگونگی انتشار بوف کور و حدیث نحوۀ خوانش و تحلیل آن، میتواند برای آسیبشناسی فضای نشر و نقد در فرهنگ و ادبیات این دوران مثال روشنی باشد.
بوف کور یک داستان بلند است؛ روایتی که تمامی آن نتیجۀ «تکگویی درونی» راوی است. همۀ ویژگیهای بوف کور نیز حاصل همین زبان و ذهن همین راوی است. مگر بدون خوانش تدقیقی روایت و شناخت ویژگیهای برجسته و عوامل مسلط بر متن میتوان به بوطیقای بوف کور و چگونگی تکنیک و ساختار آن دست یافت؟ به همین سبب این کتاب دربرگیرندۀ دو بخش اصلی است. بخش اول در فصلهای گوناگون با روایتشناسی تکگویی درونی راوی و با شناخت عناصر مسلط بر متن، راهی به قوانین غالب بر متن (یا بوطیقای متن) و چگونگی تکنیک و ساختار متن میگشاید؛ بوطیقایی که نشاندهندۀ روایت روانگسیختگی در تکنیک بوف کور است.
در بخش دوم به چگونگی برخی از نقد و نظرهایی پرداخته شده که در شش دهۀ گذشته با نیت بررسی بوف کور منتشر شدهاند. نوشتههایی که از سال 1330 تا همین چند سال پیش انتشار یافتهاند و بررسی آنها میتواند نمایی از چگونگی فرایند نقد در ادبیات معاصر باشد. این بخش در واقع آشکارکنندۀ ضرورت بخش نخست و اصلی این کتاب است که در آن پارهای از صفحات دستنویس بوف کور نیز آورده شده تا بتوان با خوانش دقیق تکگویی درونی راوی و بررسی ویژگیهای روایی آن از بوطیقای بوف کور و چگونگی تکنیک تازۀ آن سخن گفت.