مادربزرگم مثل نور بود دستان سبز چروکیدهاش با رشتههای آبی بزرگ با بقچهای از جنس صفا با چشمهای کوچک لغزان از جنس وسعت دریا با آن فروغ نگاه همیشگی با آن سپیدموهای کهکشان مادربزرگ کوچک من حرص نان نداشت..