از دورها خبر ندارم / و نزدیکم بوی رخوت می دهد / هرچه را که به دست آورده ام / باخته ام / در گمنامی / سراغ شاعرانی را می گیرم / که عجله کردند و زود مردند / ساقه های خشک گیاه / در کنارم از باد می لغزند / بسوی ناکامی و تلخی / می روند / چاره ای نیست / باید همه چیز را قبول کرد / و ساکت بود / گل ها در انزوایشان پژمرده / می شوند / و تسلیم باد می شوند.