این اثر روایتگر عشقی انسانساز و روشنگر بین سرداری به نام مارکوس وینیچیوس و شاهزاده خانمی از سرزمین لیژی به نام کالیناست، و در خلال این جریان اوضاع اجتماعی و سیاسی حاکم بر روم باستان در زمان حکمرانی نرون بیان میگردد. خواننده بهخوبی در سیر داستان درمییابد که چگونه عشق به عنوان یکی از مظاهر زیبایی، سردار صاحب منصب و جاه و مقامی را از گذشته پرزرق و برقش جدا میکند و زندگی او را اگرچه آمیخته با درد ولی زیبا میسازد و از پیله زندگی مادی وی موجود کاملی بیرون میآورد.