در یک روز گرم تابستان، پدری جوان نشست تا نامهای به پسر کوچکش بنویسد. او دور از پسرش زندگی میکرد و خیال داشت داستانی درباره حیوانات برای پسرش بنویسد تا او قبل از خواب آن را بخواند. پسر کوچولو از داستان خیلی خوشش آمد و از پدرش خواست تا بازهم برایش داستانهای دیگری بنویسد. مجموعه ماجراهای جنگل سبز تعدادی از این داستانهاست.
در این کتاب، اهالی علفزار خرم و جنگل سبز سعی میکنند با جیمی راسو درگیر نشوند، البته نه بهخاطر هیکل بزرگ یا دندانهای تیز جیمی بلکه این کار دلیل دیگری دارد. پیتر خرگوشه و بیلی سمور هم خیلی دوست ندارند به پر و پای او بپیچند، اما یک روز مشکلاتی بین آنها پیش میآید…