در میان بازیهای فرسی، پله های یک نردبان، مینماید که لحن و کالبدی منصرف از نوپردازیِ بی امان دارد. به ظاهر تمامیت نمایشنامه بیشتر وابستۀ واقعیت و داستان است. در انبار شرکت ساختمان اشراق، سرقتی روی داده. و بابا حیدر، موجودی از بدِ حادثه در کار انبارداری، زیر ظن و گمانِ است. از همان آغاز، ارتباط عنوان اشراق با انبار شرکت ساختمانی جای درنگ دارد. جغدی آنجاست که به بابا حیدر اهلی شده. زوزۀ سگی فضا را میخراشد که دمش را بریدهاند، با نخ قند و قوطی حلبی از چاه آب میکشند تا زمان را تحمل پذیر کرده باشند، پسر بابا حیدر از دانشسرا اخراج شده احتمالا به علت کله و بوی قُرمه سبزی، و همشاگردی اش از اردستان با الاغ به تهران آمده تا آموزگار بشود، و خرد و ریز دیگر بازی، که در پوشش واقعیت و داستان، سفرهیی در میدان این بازی میگشایند پر از شهود و مکاشفه برای بینندۀ کنجکاو و بیدار و جوینده.