نامطمئن بودن راه ما ما را در سراسر زندگى آزرد. چه بگویمت؟ هر انتخابى، اگر بدان بیندیشیم هولناک است. زیرا آن آزادى که دیگر وظیفهاى راهبرش نباشد ترسناک است. این عمل همچون انتخاب راهى در کشور ناشناسى است که هر کسى در آن براى «خود» کشفى مىکند و خوب توجه کن که آن کشف را فقط براى خود مىکند به نحوى که نامطمئنترین رد پا در گمنامترین نقطه آفریقا باز هم کمتر از آن بىاعتبار و مشکوک است... بیشههاى پرسایه و سرآب چشمههاى هنوز نخشکیده ما را به خود مىکشند، اما چشمههاى بیشتر درجایى خواهند بود که خواهشهاى ما آنها را از آنجا جارى خواهند ساخت. زیرا هر سرزمین به اندازهاى که نزدیکى ما بدان آن را شکل دهد وجود دارد و چشمانداز اطراف، اندک اندک، در مقابل راه ما قرار مىگیرد. ما کرانه افق را نمىبینیم و حتى نزدیک ما نیز چیزى جز صورت ظاهرى تغییرپذیر و متوالى نیست.
اما در امرى چنین بزرگ براى چه به مقایسه و تشبیه دست بزنیم؟ ما همه گمان مىبریم که باید خدا را کشف کنیم، ولى افسوس که نمىدانیم در انتظار کشف «او» نیایش خود را به کدام سو متوجه سازیم. بعد به خود مىگوییم که خدا در همه جا است، در هر جا است و نایافتنى است و بىاراده به زانو درمىآییم. و تو اى نانانائل همچون کسى خواهى بود که براى رهبرى خود، به دنبال نورى که به دست خویشتن دارد روان است. به هر جا که روى جز خدا چیزى ملاقات نمىتوانى کرد منالک مىگفت: خدا آن است که در برابر ماست. ناتانائل تو در حال گذر همه چیز را نگاه خواهى کرد و هیچ جا نخواهى ایستاد. به خویشتن بگو که تنها خداست که موقتى نیست.