«شهید عشق» نوشته احمد تورگوت(-۱۹۷۵)، نویسنده حنفی مذهب ترکیهای و بازخوانی عرفانی واقعهی عاشوراست.
«شهید عشق» را نمی توان یک رمان با فراز و نشیبهای داستانی معمول دانست اما بیشک تلاشیست در جهت بازگویی واقعهی کربلا به شیوهای داستانی و همراه با چاشنی جهانبینی عرفانی. تورگوت میکوشد که لحظه به لحظهی سفر امام را با دیدی عرفانی رمزگشایی کرده و الگویی به روز را برای جامعهی امروز مسلمانان ارائه دهد.
در بریدهای از این کتاب میخوانیم:
«حرکتشان را تازه آغاز کرده بودند که در جهت شمال و از آن دور دورها حرکتهایی به نظر آنان رسید. در افق سرخرنگ آسمان و شنهای خاکستری، منظرۀ پیش رو مانند آب جوشانی بود که حبابهای زیادی به اطراف میپاشید. هنوز نتوانسته بودند تشخیص بدهند که در افق چه دیدهاند ؟ وقتی علی اکبر همراه چند جوان چهارنعل به آن سو میرفت، همهچیز رفتهرفته آشکارتر میشد.
آری! صدها سوار به سوی قافله میآمدند. هاشم خوشحال بود که اینها باید یاوران اولاد رسول خدا (ص) از اهل کوفه و بصره باشند. تعدادشان در مقابل تعداد سپاه یزید که با دهها هزار توصیف میشد، خیلی متواضعانه بود.. . باز هم الحمدلله گفت. بهآرامی کسانی که آرزویی میکنند و به نتیجه دلخواهشان میرسند، برای استقبال به سوی آنها رفت.
عباس که دوشادوش برادر ایستاده بود به حسین نگاه کرد ، چنان بادقت به فرزند رسول خدا (ص) خیره شده بود که متوجه بازگشت علی اکبر نشد. پسر بزرگ حسین (ع) وقتی داشت سخن میگفت، سعی میکرد به چشمان پدرش نگاه نکند. سرش را پایین گرفت وافسار اسب را محکم در مشت هایش گرفته بود لحظهای مکث کرد و سر را بلند کرد و از ورای شانههای پدر به بیابان و تپهای که زیر نور خورشید مانند تپهای طلا میدرخشید ، نگاه کرد . ذوالجناح سم کوبید. علیاکبر نفسی کشید و گفت: سواران به نام یزید آمدهاند .همه آنها اهل کوفه هستند .حبیب با صدای بلندی گفت: مطمئنی؟»