لازارو گفت: مرتکب اشتباه بزرگی شدهای. هرکس به من صدمه بزند بهتر است مرا بکشد وگرنه او را خواهم کشت . پری مهربان چیزهایی درباره کشتن میدانست. پس لبخند ملیحی به لازارو زد و گفت: اگر منو تشویق کنی که کشتن تو عاقلانه است. من هنوز فرصت دارم که تو رو بکشم.